قند عسل مامان و بابا
برای پسر گلم
درباره وبلاگ


بسم الله خوش اومدید. داستان ما از اونجا شروع شد که در چهارمین سالگرد ازدواجمون ما متوجه شدیم که خدای مهربون یه فرشته گل بهمون هدیه داد. تصمیم گرفتیم اینجا لحظه های بزرگ شدنش رو ثبت کنیم.
نويسندگان
سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, :: 9:48 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

سلام مامانی اینقدر تو این روزها و شبها بیقراری دندونهای پایینتم که نیش زده شبها همش تو خواب گریه می کنی و بیدار می شی دلمم برات میسوزه واقعا دیروز با باباجون رفتیم سرویس چسنس خریدیدم از اینکه ول خرجی کردم عذاب وجدان دارم یه هارد اکسترنالم خریدیم که عکسا و فیلمای قشنگتو بریزیم توش و دیروزم که یه سرویس دیگه خریدخه بودیم خلاصه کلی پول خرجیدم ولی باباجون میگه ما زحمت میکشیم که برای زندگیمون خرج کنیم البته هر وقت ما از این خرج ها کردیم خداوند جاش برامون رسونده .

یکمی دوری ازت اذیتم میکنه و لی الان یکم بهتر از روزهای اولم یعنی عادت کردم یه جورایی چون سپردمت دست خدای مهربون

چاردست و پا وامیستی و خودتو عقب جلو میکنی همه چیزو میکنی دهنت خیلی هم شیطون و جیغ جیغو شدی

یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 9:30 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

تو اخرین روزهای ماه 6 دندون دارشدی مامانی ولی خیلی شب ها بیقراری میکنی و مدام تو خواب گریه و زاری می کنی انشاا... هرچه زودتر دندونات در بیاد و راحت شی چشم به هم گذاشتیم و 7 ماه گذشت باورم نمشه خیلی بزرگ شدی مامان جونم خیلی دلم هست پیشت خداکنه این پرستار باوجدان باهات رفتار کنه خدایا خودت نگهدار پشلی باش

شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 10:44 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

پشملی سلام اخر هفته به امید خدا هفت ماهه میشی امروز که دادمت دست پرستار گریه کردی تو خواب اینقدر دلم گرفت با نراحتی اومدم سرکار خدای مهذبان خودش نگهدات باشه انشاا... خدایا این پشملی و خودمم و باباشو میسپرم به خودت هوامونو مثل همیشه داشته باش خدایا سلامتی تندرستی دل خوش و ارامش و اسایش رو بامون بخواه دیشب شام عمو زمان اینا مهمونمون بودن صبح هم با عمو فرج اینا رفتیم صبحانمونو کنار دریا خوردیم تو هم مثل همیشه همراهیمون میکنی و خیلی پسر ماهی هستی خدایا من پسرمو سپردم دست خودت همراه ونگهدارش باش

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, :: 9:7 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

پسری نازم دوری ازت برام سخته امروز 4 مین روزیه که میزارمت پیش پرستار خدارو شکر با شرایط کنار اومدی فعلا که همهچی خوبه خدارو شکر سرکارم هم ارامش برقراره خداکنه ماانی تو هم راضی باشی امروز صبح دلم برات سوخت چون خواب بودی من داشتم پوشکتو عوض میکردم بیدار شدی پسری و به من نگاه میکردی و میخندیدی خلاصه بردمت پیش پرستار مامانی از وقتی اومدم سرکار روحیه ام بهتر شده حس میکنم اینطوری بهتره چون تو هم به یه مادر با انرژی نیاز داری دعا کن شرایط کاری همیشه خوب باشه و با ارامش کار کنم و به موقع ساعت 2 بتونم بیام پیشت مامانی من خدایا پسرم رو سپردم به خودت

سلام ÷سملی من خدا رو شکر به این ÷رستار عادت کردی فقط و فقط س÷ردمت به خدا حدایا خودت نگهدار بچم باش دیروز که خوب کنار اومدی با این خاله هما الانم برنامم اینه که بعد از 1 سال ببرمت مهد خدا کمک کنه انشاا... خدایا خودت کاری کن تو کامم ارامش داته باشم خدایا حواست به همسری و کارشم باشه

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 102
بازدید دیروز : 406
بازدید هفته : 516
بازدید ماه : 508
بازدید کل : 12063
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content