قند عسل مامان و بابا
برای پسر گلم
درباره وبلاگ


بسم الله خوش اومدید. داستان ما از اونجا شروع شد که در چهارمین سالگرد ازدواجمون ما متوجه شدیم که خدای مهربون یه فرشته گل بهمون هدیه داد. تصمیم گرفتیم اینجا لحظه های بزرگ شدنش رو ثبت کنیم.
نويسندگان
سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, :: 12:5 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
آریا جونم اینقدر وروجک شدی که حد نداره خیلی شیطون بلای ناقلا شدی تا بابا جون میاد بدو بدو میری استقبالش تا میام مهد دنبالت به سرعت میای بغلم قربونت برم تو خونه هم سعی میکنم عصر ها بعد از اینکه از خواب پا شدیم دوتایی تا میتونیم بازی کنیم دیشب هم رفتیم بازار ونوس واسه مامانی یه مانتوی خوشگل خریدیم واسه بابا مصطفی هم یه پیراهن آستین کوتاه اریا جونم میگم دوست دارم بریم مشهد ولی نه طولانی مدت بعدشم سه تایی بهتر بریم به خاطر مسائلی که تو دلمه و مشکلاتی که قبلنا درگیرش می شدم دوست ندارم شمال هم دوست دارم یه هفته ای بریم و برگزدیم بیتشر به خاطر بابایی که روحیش عوض شه . مامانی نمی دونی چقدر دلم میخواد توی وروجک حرف بزنی تو هم که داری دل ما رو آب مب کنی و یک کلمه حرف نمی زنی خدا کنه هرچه سریعتر به حرف زدن بیافتی مخصوصا وقتی میریم اونور حوصله حرف و حدیث ندارم
بعد از چند روز زندگی تو مهمانسرا رفتیم خونه جدیدمون آریا جونم اتاقتو فسفوری کردیم اتاق خودمونم بنفش اینقدر دوست دارم خونمونو که خدا می دونه الهییییی شکرررررررررررررررررررررررررر دیشب کولر مون خراب بود بابا مصطفی گفت امروز میره ببینه می تونه کولر جدید بگیره که خدا کمک کرد و امروزز یعنی الان که زنگ زدم دارن نصب می کنن ولی نمی دونم قسطی گرفته یا چه جوری خدا رو شکر خدایا خودت کمکون کن مثل همیشه پشت و پناهمون باش خدیا ممنونم ازت بخاطر همه نعت هات شکرت خدا جونم اریا جونی چند روزه که تب می کرد خدا کنه خوب خوب شه خدایا مثل همیشه خودم همسری و پشلی رو سپردم به دستان پر مهر و محبتت خوشحالممممممممممممممممممممممممممممممممممممم خدایا شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر امیدوارم همیشه شادی و بکت مهمون خونمون باشه البته همراه با سلامتی و دل خوششششششششششششششششششش
سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

پشل ناز مامانی سلام

6 روز یگه شما 14 ماهه می شی . خیلیییییییییییییییییییییییییی خوشحالم که داری بزرگ می شی قد می کشی و چیزای جدید یاد میگیری خنده

دیشب تا ساعت 2و نیم شب اثاث کشی داشتیم شما هم تو اون هیری بیری حسابی حال می کردی همه چیز بهم ریخته بود و تو هم داشتی خراب کاری می کردی مامانی خونه جدیدمونو دوست دارم البته خدارو هم شاکرم به خاطر همه لطفاش الان بابا جون دنبال چک این کسییه که خونه قبلی رو خریده خدا کنه هر چه زودتر پولشو بده و این قضیه حل شه انشاا... ولییییییییییییییی دیوارا خیلی کثیفه دلم می خواد رنگ کنیم کاغذ دیواری کنیم حسابی خوشکل کنیم خونمونو انشاا... خدا پولشو برسونه امیدوارم اینجا هم مثل خونه قبل پر از خاطرات شاد و شیرین باشه برامون و پر برکت و توام با شادیییییییییییییییی و خوشبختی

آمین.

دیشب مثل دفعه قبل که اثاث کشی می کردیم مثل روز عقدمون مثل روز عروسیمون و کلا چون تو همه خاطرات زیبامون خداروند بارون رحمتش رو برامون می فرشته بعد از 15 سال تو این فصل اینجا بارون بارید و من اینو به فال نیک گرفتم چون بارون همهیشه برامون روزی و خیر و برکت بوده

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 126
بازدید دیروز : 406
بازدید هفته : 540
بازدید ماه : 532
بازدید کل : 12087
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content