بسم الله
خوش اومدید.
داستان ما از اونجا شروع شد که در چهارمین سالگرد ازدواجمون ما متوجه شدیم که خدای مهربون یه فرشته گل بهمون هدیه داد.
تصمیم گرفتیم اینجا لحظه های بزرگ شدنش رو ثبت کنیم.
پسری جونم اینقدر هوا خوبه و خنکه که شبهایی که باد نیست میریم پیاده روی خیلی خوبه شمکا ه هم تو پارک کلی دوست واسه خودت پیدا میکنی اخر هفته ها هم با دوستامون قرار میزاریم میریم
انقدر این پسر شیرین زبونه که ادم دوست داره قورتش بده دیشب تا دیروقت هم من بد خواب بودم هم پسری خابش نمیبرد اقای پدر هم که مریض بود تخت خواب بود نصف شبی میگفت مامانی ناز من و بغلم میکرد خدایا این روزای زیبا رو نصیب اونهایی که بچه ندارند هم بکن.
این روزا سه تایی درگیر سرماخمردیگی هستیم با پدری تقسیم کار کردیم ی وز من نگهت داشتم یه روز بابا جون شکر خدا از فردا سه روز تعطیل رسمیه می تونیم استراحت کیم .