قند عسل مامان و بابا
برای پسر گلم
درباره وبلاگ


بسم الله خوش اومدید. داستان ما از اونجا شروع شد که در چهارمین سالگرد ازدواجمون ما متوجه شدیم که خدای مهربون یه فرشته گل بهمون هدیه داد. تصمیم گرفتیم اینجا لحظه های بزرگ شدنش رو ثبت کنیم.
نويسندگان
سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

دوست دارم بریم یه مسافرت خوب قبل عید منتها چون هم ماشین رو خریدیم هم فکر کنم سفر حج تو راه داریم نمی دونم چطور بشه والا  دوست داشتم بریم دوبی خجالتی کلا من خیلی مسافرت دوست دارم مسافرت توپ امیدوارم 94 سال پر سفری باشه برامون

سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, :: 12:24 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

اریا جونم از تو چه پنهون یکی از بزرگتریننننننننننننننننن ارزوهای زندگیم بعد سلامتی و تندرستی و دل خوش اینه که...

 بتونم کل دنیا رو بگردم حالا کل دنیا هم نشد بتونم جاهای دیدنی رو بگردم و بیرون بریم و خوش بگذرونیم کشور های مختلف بریم امیدوارم بتونم ارزوهامو تحقق ببخشم ولی خوب همش فکر میکنم که اگه بخوام یه نی نی دیگه بیارم اون وقت کلا دست و پامون بسته میشه و نمیتونیم بریم کلی سفرنامه خوندم دلم میخواد تو سال اینده بتونم یه سفر دبی یه سفر مالزی سنگاپور و یه سفر مکه بریم انشاا... خدا رو چه دیدی شاید بتونیم برنامه مونو جور کنیم و بریم و هر سال حتی با اومدن خواهر برادرت بتونیم به سفرهامون ادامه بدیم

شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, :: 11:36 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

اریا جونم چهارشنبه ظهر غذا پختیم با عمو ایمان اینا رفتیم باغو شما هم اینقدر خاک بازی کردی کثیف کثیف شده بودی خلاصه موقع برگشتن تو ماشین از خستگی خوابیدی بعدش بردیمت حموم و عمو ایمان اینا بعد شام اومدن خونمون برات یه بلز خریدن و هدیه تولد واسه من

جمعه هم از صبح رفتیم کلبه هور با عمو فرج و عمو ایمان اینا حسابی خوش گذر وندیم شب هم رفتیم خونه خاله مریم اش پخته بود و اومدیم خونه

قشنگ ترین بخش دیروز برام این بود که یک ساعتی با هم به قول خودت شادی کردیم ورزش کردیم رقصیدیم خیلی خوش گذشت الکی خندیدیم خدایااااااااااااااااااا شکررررررررررررررررررررررررررر به خاطر وجود این فرشته

شنبه 18 بهمن 1393برچسب:, :: 8:49 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

اریا شیرین زبونم سلام

از شیطونی ها و شیرین زبونی های این دورانت چی بگم دیشب پشت تلفن برای اقاجو . مامان جون ای بی سی دی خوندی کلا صحبت کردی بهشون گفتی بزار کتاب بیارم توضیح بدم کلا کلمات قلمبه سلمبه زیاد میگی و واقعا شیرین زبون شدی

خدارو شکر خیلی تو مهد رفتن همکراهی میکنی راحت میری و نق نمی زنی فقط اگه یکمی دیر بیایم دنباتلت شاکی میشی و گریه و زاری میکنی

از خدا می خوام تو این روز که روز تولدمه

همیشه شاد و سلامت و تندرست باشیم همگی و در کنار هم خوشبخت زندگی کنیم

خدا همه مریضا رو شفا بده

خدا اینقدری توان مالی و وسعت قلب بهمون ببده که دست چند نفر رو بگیریم

خدا خودش بهترین ها رو برامون بخواد

خداوند خودش رزق و ر.زی حلال فراوان بهمون بده انشاا...

امیدوارم من و باباجون و شما همیشه تو زندگی تو کار تو درس تو رفتار و کردار ارامش داشته باشیم

همیشه اخلاق و رفتارمون بهتر و بهتر شه

خدا خودش عزت و ابرو بهمون بده

مثل همیشه هوامونو داشته باشه خدای مهربون

امسال تصمیم گرفتیم کلی سفر بریم امیدوارم سفرای خوب و راحت و شاید داشته باشیم

امیدوارم خدا کمکم کنه بتونبم قبل عید تکلیف ماشین هم مشخص کنیم

سللام اریا جون چند روزه برنامه یزی کرده بودیم از اداره یه تور هندورابی بریم ولی نمی دونم چرا بدون پسرم و شوشو اصلا هیچ جا بهم خوش نمی گذره همش دوست دارم با هم باشیم انگار سه جسم در یک روح شدیم.

تا صبح و همین چند دقیقه پیش قار بود برم ولی کلا به دلم نبودن این رفتن

مخصوصا که بابایی گفت من جلسهدارم بیشتر ممم شدم نرم

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 110
بازدید دیروز : 406
بازدید هفته : 524
بازدید ماه : 516
بازدید کل : 12071
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content