قند عسل مامان و بابا برای پسر گلم آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
آریا جونی دوشنبه رفتیم پارک ونوس که پردیش جونو ببینیم بعدش شما اینقدر شیطونی کردی که راستش خجالت کشیدم اینقدر ورج وروج میکردی داشتی از سرو کولم بالا میرفتی بعدشم که تا چشم به هم زدم تو وسط استخر توپ شیرجه فته بودی از طرف دیگه ردیس اینقدر اروم بود و می ترسید با بچه ها بازی کنه برعکس تو که خودت از پله ها می رفتی بالا رو بلندترین سرسره و .... با بچه های بزرگتر بازی میکردی یکمی هم قلدر بازی در میاوردی شب هم با عمو فرج اینا شام رفتیم بیرون خوش گذشت فرداشم از ظهر رفتیم بیرون و اکبر جوجه زدیم بر بدن شما هم اینقدر شیطونی و بازی کردی و بهت خوش گذشت دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:, :: 11:45 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
دوووو=دوغ باست=ماست دوووووس= دوست دوندو=دندون ابوووو-ابرو دس=دست مانه=مامان بابجو=باباجون باشیل=پاستیل باسه=باشه بده هه؟=بده
دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:, :: 11:26 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
سلام پشلی متاسفانه هفته گذشته چهارشنبه روز بدی برامون بود شما چند روز تب میکردی بعدش یه روز اینقدر تبت رفت بالا که در حد 40 شد و بردیمت دکتر و سرم و .... خلاصه اینکه اینقدر روز بدی رو داشتیم که خدا می دونه خدارو شکر که کار به جاهای باریک نکشید خدا خیلی کمک کرد چون تبت خیلی بالا بود با گریه زاری بردمت دکتر بعدشم که بستری شدی یعنی اینقدر گریه کردم و اینقدر احساس تنهایی میکردم که خدا می دونه خداروش کر که الان خوب شدی الحمد لله خدایا همیشه مواظبمون باش و همراهمون باش و تنهامون نذار پيوندها
|
|||||||||||||||||
|