قند عسل مامان و بابا
برای پسر گلم
درباره وبلاگ


بسم الله خوش اومدید. داستان ما از اونجا شروع شد که در چهارمین سالگرد ازدواجمون ما متوجه شدیم که خدای مهربون یه فرشته گل بهمون هدیه داد. تصمیم گرفتیم اینجا لحظه های بزرگ شدنش رو ثبت کنیم.
نويسندگان
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

پسر نازم هر روز که میگدره بامزه تر و شیطونتر می شی الان میتونی برگردی به چشت مدام دو تا دستاتو میخوری از خودت سر و صدای اقوووووو اووووووووووو در میاری و وقتی نازت میدیم دوق می کنی و میخندی دیروز با خاله مرجان رتیم پیاده روی تو هم تو کالسکه پسر خوبی شدی و خوابیدی ولی دیشب تو خوابیهو بلند شدی و گریه کردی دلت درد میکرد من و باباجنتم دلمون برات کباب شد کلی بیدار موندیم تا خوابیدی 2 شی پیش هم با عمو ایمان اینا و عمو زمان اینا و چند تا لز دوستای باباجون رفتیم بیرون جوجه کباب درستیدیم شما هم کلی پسر خوبی شدی تو بغل همه می رفتی همه باهات بازی می کردند خیلی دوستت دارم پسر ناز

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 12:14 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

آریای نازم دیروز من و باباجون مشغول نظافت خونه بودیم و تورو گذاشتیم جلوی تلویزیون که مشغول بشی یهو دو تا پاتو بلند کردی و با کلی تلاش اول نود درجه خودتو پرت کردی سمت تلویزیون و بعدشم بهو تونستی خودت برگردی به پشت ما هم کلی ذوق کردیم و ازت فلم گرفتیم هر روز که میگذزه بزرگ و بزگتر میشی و من واقعا باورم نمی شه هنوز فکر میکنم دارم خواب میبینم .

مامان جونم دغدغه اینروزای من اینه که تو رو بعد از مرخصی زایمان کجا بذارم مهد .پرستار نیدون امیدوارم خدا خودش همونطور که تا الان کمکمون کرد و بارها و بارها تو زندگیمون معجزه کرد بازم کمکمون کنه و نگهدارت باشه و هوای هممون رو داشته باشه به امید خدا

سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 13:18 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

آریا ی نازم دیشب ما رو تا مرز سکت بردی مامان جونم شب بابات از خواب با صدای گریه آرومت پا شد یهو دیدیم رو تختت نیستی شیطون بلا پرت شدی بوی از تخت پایین یعنی وقتی بابات بلندت کرد گریه می کردی وقتی بغلت کردم سریع آروم شدی من فکر کردی خدای نکرده چیزیت شده که دیگه صدات در نمیاد گداشتمت رو تخت که دیدیم منو نگا می کنی و می خندی خلاصه پسرم مردیم و زنده شدیم و تو اون لحظه یاد مادرایی اقپفتادم که بچه هاشون مریضند و ذره ذره آب میشن یکبار دیگه خدا تو رو بهمون بخشید از خدای کریم و بزرگوارارم که هر لحظه مواظبمونه متشکرم

یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

پسزگلم سلام از وقتی از شمال برگشتیم خیلی پسر خوبی شدی فقط الان سه زوطه که شکم ددد میگیری مامن اینقدر گریه های جیگر کباب کن میکنی که من واقعا میمیرم و زنده میشم دیروز بردیمت دکتر گفت همه چیزت نرماله خدارو شکر شکم درد هم ظبیعه تا شش ماه هم ممکنه طول بکشه خداکنه زودتر خوب بشی مامانی دیرز تو نی نی سایت یه مامانی از بیماری بچش نوشته بود خیلی ناراحت شدم خیلی هم براش دعا کردم .

خوب یکمی هم از شیرین کریات برات بگم عزیزم من همش خدارو شکر می کنم به خاطر اینکه یه پسر سالم بهمون داد ماانی خیلی تند تند دست و پاتو تکون میدی و خیلی میخندی گاهی به لوستر نگاه میکنی و براش اووو می کنی گاهی هم ذوق م کنی و صدای اًو در می یاری کلا نفس من و باباون بهت بنده دیگه پسرم با حضور تو شادی و عشق تو زندگی مون زیادتر شده از خدا میخوام همیشه پشت و پناهت تو و همه بپه های دنیا باشه واقعا هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست خدایا خودت حواست مثل قبل به ما باشه مخصوصا حالا که سه تا شدیم.

دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:, :: 14:42 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

پسر نازم سلام ما از  18 روزگیت رفتیم پیگه یکیش مادرجون اینا و تا دو ماه و سیزده روزگیت موندیم و الام 3 روزه که تو خونه خودمون هستیم خدارو شکر تو پسر خیلی خوب  و ارومی هستی =سرم ما به خاطر حضور تو تو زندگیمون اگر روزی هزاران هزار مرتبه هم خدا ر شکر کنیم بازم کمه خدای گلم ممنونم ازن به خاطر همه موهبت هات مخصوصا اریا ی نازم که هم سالمه و خوشکله و هم انشاالله فرزند صالح باشه

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 156
بازدید هفته : 571
بازدید ماه : 563
بازدید کل : 12118
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content